اين گرداب دنيا مرا با خود ميچرخاند. پرتاب ميشوم روي سخره هاي تيز درياي خشك شده. استخانهايم ميشكنند. دردم را كسي نميشنود. باران ميايد. برف, بوران, تگرگ, دريا پر ميشود. استخانهاي من شكسته. نميتوانم دست و پا بزنم. آب راه تنفسم را بسته. ديگر فرصتي ندارم براي گريستن. حتي براي فكر كردن. يا شايد نفرين. غصهُ غصهُ پدر و مادر غصه ام را هزاران برابر ميكند. آه استخانهايم... آه دنده هايم... واي سوراخ شد قلبم... واي درياي سرخ اينجاست! مردم ببينيد... آه درد دارد... به خدا درد دارد
با امواج به ساحل رسيدم. چه معجزه اي كه هنوز زنده ام! استخانهايم ترميم يافته اند. براي قلبم كمي خون باقي نمانده. راه ميروم. به سوي شهر! وحشي ترين جنگل! چه بي رحمند حيوانها اينجا. زندگي, سرمايه, پول, عشق, ناخن, خون, گوشت, پوست, استخان, تمام اجزاي بدن, روح, اعتقاد و حتي آبروي برادر خود را ميخورند؛ نه براي بغا, كه براي قدرت! چه بي رحمند اين حيوانها! "خداي من
در اتاقي كوچك مستقرم. در اتاق ميمانم. زشت ميشوم. چاغ ميشوم. فرتوده. پوسيده. چشمان سبز, آبي, خاكستري ام ديگر سياهند. زيباييم را از دست داده ام. انبوه گيسوانم نصف تر از نصف شده است. ديگر چه باغي مانده براي من؟
Comments (2)
انگار خداوند دوباره فرزانه ام را بهم برگردانده
Posted by فهام | October 19, 2008 2:41 PM
Posted on October 19, 2008 14:41
slm,
baz ham amadam,ba deli por az havae farzane.shoma ke farzane hastid doa konid ta man be farzane beresam,khaheshan.
http://farzane-eshgh.blogfa.com
Posted by دوست عشقی | August 21, 2009 12:34 PM
Posted on August 21, 2009 12:34